گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اصول کافی
جلد سوم
 باب : عصبيت *
بَابُ الْعَصَبِيَّةِ
توضيح :

مراد به عصبيت و تعصب مذموم كه در اين باب مفاسدش ذكر مى شود آنستكه : حمايت و طرفدارى از فاميل و دوست رفيق شود، در راه ستم يا عقيده باطل ، و همچنين طرفدارى كردن از مذاهب باطله پدران و دفاع از جهل و گمراهى و پايدارى بر عقيده اى كه انسان داشته و فهميده باطلست تعصب مذمومست .
و نزديك به معنى تعصب است حميت وانقة كه خدايتعالى فرمايد: اذ جعل فى قنوبهم الحمية ، حمية الجاهلية و اما تعصب در راه حق و طرفدارى از عقايد صحيحه و حمايت اءهل حق چه خويش باشد و چه بيگانه محمود و پسنديده و گاهى واجب و لازم است .
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِيمَانِ مِنْ عُنُقِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 419 رواية :1

امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه تعصب برد يا برايش تعصب برند (در صورتيكه به آن تعصب راضى باشد) رشته ايمانرا از گردن خويش باز كرده است .



عَلِىُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ دُرُسْتَ بْنِ أَبِى مَنْصُورٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الْإِيمَانِ مِنْ عُنُقِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 419 رواية :2

رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: (مانند روايت اول ).




عَلِىُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِىِّ عَنِ السَّكُونِىِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِيَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِيَّةِ
اصول كافى ج : 3 ص : 419 رواية :3

رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه در دلش باندازه دانه خردلى عصبيت باشد خدا او را روز قيامت با اعراب جاهليت مبعوث كند.



أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ خَضِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ تَعَصَّبَ عَصَبَهُ اللَّهُ بِعِصَابَةٍ مِنْ نَارٍ
اصول كافى ج : 3 ص : 420 رواية :4

امام صادق (ع ) فرمود: هر كه تعصب كند خدا دستمال و سربندى از آتش بسر او بندد.



عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَامِرِ بْنِ السِّمْطِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِى ثَابِتٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ لَمْ يُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيْرُ حَمِيَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذَلِكَ حِينَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِيِّ ص فِي حَدِيثِ السَّلَى الَّذِي أُلْقِيَ عَلَى النَّبِيِّ ص ‍
اصول كافى ج : 3 ص : 420 رواية :5

على بن الحسين عليهما السلام فرمود: هيچ حميتى به بهشت نرود، مگر حميت حمزة بن عبدالمطلب زمانيكه براى حمايت پيغمبر صلى الله عليه و آله خشم كرد و مسلمان شد، در داستان شكمبه اى كه بر سر پيغمبر صلى الله عليه و آله انداختند.




شرح :

داستان شكمبه در روايت 1213 ج 2 ص 340 ذكر شد. و اما داستان اسلام آوردن جناب حمزه را مختلف نوشته اند، آنچه از اين حديث شريف پيداست همان داستان شكمبه انداختن ابوجهل روى سر پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده است كه در ابتدا تعصب حمزه را برانگيخت و با وجود آنكه مسلمان نبود بحمايت برادرزاده خود (حضرت صلى الله عليه و آله ) برخاست ، ولى چنانكه مورخين ذكر نموده اند حمزه در آنجا به ابوجهل گفت :اكنئون كه تو برادر زاده ام را دشنام مى دهى من هم دين و عقيده او را دارم ، اگر مى توانى مرا برگردان ، ولى چون بخانه برگشت مردد شد و گفت : خدايا! اگر دين او درست است ، قلب مرا آشنا كن و گرنه مرا از اين گرفتارى (حمايت بيجا) نجات ده ، و شب را با كمال ناراحتى بسر برد و چون صبح شد، نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت : پسر برادر! براى من پيش آمدى كرده كه راه چاره آنرا نميدانم ، آيا دين تو هدايت است و صواب يا گمراهى و خطا، پيغمبر صلى الله عليه و آله به او متوجه شد و او را موعظه كرد و بشارت داد وانذار فرمود: تا خدا ايمانرا از بركت فرمايشات آنحضرت در دل او افكند، حمزه گفت : شهادت دهم كه تو صادقى ، دينت را اظهار كن كه من ياور تو هستم .
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانُوا يَحْسَبُونَ أَنَّ إِبْلِيسَ مِنْهُمْ وَ كَانَ فِى عِلْمِ اللَّهِ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْهُمْ فَاسْتَخْرَجَ مَا فِى نَفْسِهِ بِالْحَمِيَّةِ وَ الْغَضَبِ فَقَالَ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ
اصول كافى ج : 3 ص : 420 رواية :6

امام صادق (ع ) فرمود: ملائكه مى پنداشتند شيطان از آنها است ولى در علم خدا از آنها نبود تا بسبب حميت و تعصب باطن خود را اظهار كرد و گفت : (مرا از آتش (روشن ) آفريده اى و او را از خاك (تيره ) خلق كرده اى ).



شرح :

ملائكه مى پنداشتند شيطان هم مانند آنها مقدس و مطيع خداست و هرگز گناه و نافرمانى نميكند ولى تنها حميت و خود خواهى او موجب شد كه نهان پليد خود را آشكار كرد و به آدم عليه السلام سجده نكرد پس از حميت و تعصب بپرهيزيد.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع عَنِ الْعَصَبِيَّةِ فَقَالَ الْعَصَبِيَّةُ الَّتِى يَأْثَمُ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ لَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُحِبُّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُعِينَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ
اصول كافى ج : 3 ص : 421 رواية :7

از على بن الحسين عليهما السلام راجع به عصبيت پرسيدند، فرمود: عصبيتى كته صاحبش بسبب آن گنهكار است اينستكه كسى بدان قوم خود را از نيكان قوم ديگر بهتر داند، ولى دوست داشتن كسى قوم خود را عصبيت نيست ، بلكه كمك كسى قوم خويش را بر ستم از جمله عصبيت است .





* باب : كبر و بزرگ منشى *
بَابُ الْكِبْرِ
توضيح :

كبر بر خلاف تواضع اينستكه كسى خود را از ديگران بزرگتر و بالاتر داند و بر او گردنكشى و سرفرازى كند، ولى عجب كه در باب آينده ذكر مى شود اينستكه : انسان خود بين و خودپسند باشد و برخود ببالد، پس ‍ در تكبر لازمست ديگرى باشد و انسان خود را از او بالاترداند ولى در عجب بودن شخص ديگر و ملاحظه برترى بر او لازم نيست .
مرحوم مجلسى علاوه بر اخبار اين باب ، آيات و روايات بسيار ديگرى در مذمت اين صفات در مرآت العقول نقل مى كند و سپس مى گويد: تكبر بر سه قسم است :
(1) تكبر بر خدايتعالى كه از همه بدتر است مانند تكبر فرعون و نمرود.
(2) تكبر بر پيغمبران و امامان ، مانند كسانيكه بآنها نگرويدند و گفتند: اءنؤ من لبشرين مثلنا بلكه بايشان ناسزا گفتند و آنها را كشتند.
(3) تكبر بر بندگان خدا، و سبب تكبر چند چيز است :
1 علم و دانش . 2 عمل و عبادت . 3 حسب و نسب نژادى . 4 جمال و زيبائى . 5 ثروت و دارائى 6 زور بازو و نيرومندى . 7 داشتن پيروان و ياران و شاگردان و نوكران و فاميل و خويشان .
اما معالجه تكبر دو راه علمى و عملى دارد: راه علميش اينستكه : انسان بحقارت و پستى خود و عظمت و كبريائى پروردگارش آگاه شود، ولى اين دو آگاهى طول بسيار دارد و نهايت علم صديقين همين است ، ولى براى شناختن حقارت خود كافى است كه در يكى از آيات بسيار قرآن كه در اين زمينه وارد شده است تاءمل كند، زيرا علم اولين و آخرين در قرآنست براى كسيكه چشم بصيرتش باز باشد.
مرحوم مجلسى در اينجا آيات بسيارى نقل و تفسير ميكند، يكقسمت از آن آيات اينست : (قتل الانسان ما اءكفره من اى شى ء خلقه ، من نطفة خلقه فقدره ثم السبيل يسره ، ثم اماته فاءقبره ، ثم اذا شاء اءنشره ) خدايتعالى در اين آيات اشاره مى فرمايد: كه انسان حادث است يعنى ميليونهاى سال نابود و معدوم بوده و سپس از خاك و نطفه و خون و علقه و مضفه پليد و متعفن خلق شده ، و در آخر بيجان ميشود و زير خاك ميرود و دوباره مشيت خدا او را از خاك بر مى آورد.
و اما راه عمليش مواظبت داشتن بر رفتار صلحا و متواضعين مخصوصا پيغمبر صلى الله عليه و آله است ، زيرا آنحضرت با وجود مقام ارفع و شامخش ، روى زمين مينشست و غذا مى خورد و مى فرمود: من بنده هستم و چون بندگان غذا مى خورم مرآت ج 2 ص 296.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ حُكَيْمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَدْنَى الْإِلْحَادِ فَقَالَ إِنَّ الْكِبْرَ أَدْنَاهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 422 رواية :1

حكيم گويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم : كمترين درجه الحاد چيست ؟ فرمود: كمترين درجه آن كبر است .



توضيح :

مرحوم مجلسى از مفردات راغب نقل كند كه : الحاد انحراف از حق است چه مشرك بخدا شود و چه مشرك به اسباب (وسائل وسائطى كه خدايتعالى ميان خود و خلقش قرار داده ) و شرك بخدا ايمان را باطل كند ولى شرك باسباب رشته هاى ايمان را سست كند، اما ايمان را باطل نكند.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْكِبْرُ قَدْ يَكُونُ فِى شِرَارِ النَّاسِ مِنْ كُلِّ جِنْسٍ وَ الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدَاءَهُ لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا سَفَالًا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ فِى بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِينَةِ وَ سَوْدَاءُ تَلْقُطُ السِّرْقِينَ فَقِيلَ لَهَا تَنَحَّيْ عَنْ طَرِيقِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَتْ إِنَّ الطَّرِيقَ لَمُعْرَضٌ فَهَمَّ بِهَا بَعْضُ الْقَوْمِ أَنْ يَتَنَاوَلَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ
اصول كافى ج : 3 ص : 422 رواية :2

امام صادق (ع ) مى فرمود: تكبر در بدترين مردم است از هر جنسى كه باشند (اگر چه پست و بى مقدار باشند) كبر و بزرگ منشى لباس مخصوص خدا است ، كسى كه با لباس خداى عزوجل منازعه كند، خدا جز پستيش ‍ نيفزايد.
رسولخدا صلى الله عليه و آله از يكى كوچه هاى مدينه مى گذشت و زن سياهى سرگين بر ميچيد، به او گفتند: از پيش ‍ راه پيغمبر بكنارى رو: او گفت راه پهن است ، يكى از مردم خواست او را بكنارى زند (دشنام دهد) پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: رهايش كنيد كه او سركش است .



عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع الْعِزُّ رِدَاءُ اللَّهِ وَ الْكِبْرُ إِزَارُهُ فَمَنْ تَنَاوَلَ شَيْئاً مِنْهُ أَكَبَّهُ اللَّهُ فِى جَهَنَّمَ
اصول كافى ج : 3 ص : 422 رواية :3

امام باقر (ع ) فرمود: عزت روپوش خدا و بزرگ منشى زيرپوش خداست ، پس هركس بيكى از آنها دست درازى كند، خدا در دوزخ سرنگونش كند.



شرح :

روپوش و زيرپوش استعاره است براى اختصاص عزت و بزرگ منشى بخدايتعالى چنانكه لباس ‍ روپوش و زيرپوش هر كسى مختص بخود اوست .
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ وَ الْمُتَكَبِّرُ يُنَازِعُ اللَّهَ رِدَاءَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 423 رواية :4

امام باقر (ع ) فرمود: برزگ منشى روپوش خداست ، و متكبر با روپوش خدا كشمكش دارد.



عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ أَكَبَّهُ اللَّهُ فِى النَّارِ
اصول كافى ج : 3 ص : 423 رواية :5

امام صادق (ع ) فرمود: بزرگ منشى روپوش خداست و هر كه نسبت بچيزى از آن با خدا ستيزه كند خدا در آتش ‍ سرنگونش سازد.



عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ وَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَا لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ
اصول كافى ج : 3 ص : 423 رواية :6

امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) فرمودند: هر كه به سنگينى ذره اى تكبر در دلش باشد. داخل بهشت نشود.



عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ الْكِبْرِ قَالَ فَاسْتَرْجَعْتُ فَقَالَ مَا لَكَ تَسْتَرْجِعُ قُلْتُ لِمَا سَمِعْتُ مِنْكَ فَقَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا أَعْنِى الْجُحُودَ إِنَّمَا هُوَ الْجُحُودُ
اصول كافى ج : 3 ص : 423 رواية :7

محمد بن مسلم گويد: يكى از آندو اما عليهما السلام فرمود: هر كه باندازه سنگينى دانه خردلى تكبر در دلش باشد، داخل بهشت نشود. راوى گويد: من گفتم : انا لله و انا اليه راجعون (22) امام فرمود: چرا گفتى : انا لله و انا اليه راجعون ؟ گفت : براى آنچه از شما شنيدم ، فرمود: چنانكه تو فكر مى كنى نيست ، مقصود من انكار است ، و آن جز انكارنيست (يعنى مقصود از تكبر انكار خدا و گردنكشى در برابر اوست ).


أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْكِبْرُ أَنْ تَغْمِصَ النَّاسَ وَ تَسْفَهَ الْحَقَّ
اصول كافى ج : 3 ص : 424 رواية :8

امام صادق (ع ) فرمود: تكبر اينستكه : مردم را خوار شمارى و حق را سبك شمارى (در برابر حق سفاهت كنى ).



مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أَعْظَمَ الْكِبْرِ غَمْصُ الْخَلْقِ وَ سَفَهُ الْحَقِّ قَالَ قُلْتُ وَ مَا غَمْصُ الْخَلْقِ وَ سَفَهُ الْحَقِّ قَالَ يَجْهَلُ الْحَقَّ وَ يَطْعُنُ عَلَى أَهْلِهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ نَازَعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدَاءَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 424 رواية :9

امام صادق (ع ) از قول رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: بزرگترين تكبر خوار شمردن مخلوق و سبك شمردن حق است ، راوى گويد: عرض كردم : خوار شمردن مخلوق و سبك شمردن حق چيست ؟ فرمود: در برابر حق نادانى كند و باهل حق طعنه زند، پس هر كه چنين كند با لباس مخصوص خداى عزوجل ستيزه كرده است .



عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ فِي جَهَنَّمَ لَوَادِياً لِلْمُتَكَبِّرِينَ يُقَالُ لَهُ سَقَرُ شَكَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شِدَّةَ حَرِّهِ وَ سَأَلَهُ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّسَ فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ
اصول كافى ج : 3 ص : 424 رواية :10

امام صادق (ع ) فرمود: در جهنم دره اى است بنام دوزخ براى متكبرين كه از شدت حرارت خود بخداى عزوجل شكايت كرد و در خواست كرد باو اجازه دهد نفس كشد، پس چون نفس كشيد جهنم شعله ور شد.



مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَخِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ الْمُتَكَبِّرِينَ يُجْعَلُونَ فِى صُوَرِ الذَّرِّ يَتَوَطَّأُهُمُ النَّاسُ حَتَّى يَفْرُغَ اللَّهُ مِنَ الْحِسَابِ
اصول كافى ج : 3 ص : 424 رواية :11

امام صادق (ع ) مى فرمود: متكبرين (روز قيامت ) بصورت مور در آيند، ومردم آنها را پايمال كنند تا خدا از حساب آنها فارغ شود.




عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ يَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْكِبْرُ فَقَالَ أَعْظَمُ الْكِبْرِ أَنْ تَسْفَهَ الْحَقَّ وَ تَغْمِصَ النَّاسَ قُلْتُ وَ مَا سَفَهُ الْحَقِّ قَالَ يَجْهَلُ الْحَقَّ وَ يَطْعُنُ عَلَى أَهْلِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 424 رواية :12

عبدالاعلى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : تكبر چيست ؟ فرمود: بزرگترين تكبر اينستكه حق را سبك شمارى و مردم را پست دانى ، گفتم سبك شمردن حق چيست ؟ فرمود: در برابر حق نادانى كند و باهل حق طعنه زند.



عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّنِى آكُلُ الطَّعَامَ الطَّيِّبَ وَ أَشَمُّ الرِّيحَ الطَّيِّبَةَ وَ أَرْكَبُ الدَّابَّةَ الْفَارِهَةَ وَ يَتْبَعُنِى الْغُلَامُ فَتَرَى فِى هَذَا شَيْئاً مِنَ التَّجَبُّرِ فَلَا أَفْعَلَهُ فَأَطْرَقَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا الْجَبَّارُ الْمَلْعُونُ مَنْ غَمَصَ النَّاسَ وَ جَهِلَ الْحَقَّ قَالَ عُمَرُ فَقُلْتُ أَمَّا الْحَقُّ فَلَا أَجْهَلُهُ وَ الْغَمْصُ لَا أَدْرِى مَا هُوَ قَالَ مَنْ حَقَّرَ النَّاسَ وَ تَجَبَّرَ عَلَيْهِمْ فَذَلِكَ الْجَبَّارُ
اصول كافى ج : 3 ص : 425 رواية :13

عمر بن يزيد گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : من خوراك خوب مى خورم و بوى خوش مى بويم و مركب چابك سوار مى شوم ، غلام دنبالم مى آيد، اگر در اينها گردنكشى است تا نكنم . امام صادق (ع ) سر بزير انداخت و سپس ‍ فرمود: همانا گردنكش ملعون كسى است كه مردم را خوار شمرد، و در برابر حق بى خردى كند، عمر (كه يكى از رواتست ) گويد من گفتم : در برابر حق نادانى نكنم ، اما خوار شمردن را ندانم چيست ؟ فرمود: كسيكه مردم را كوچك شمرد و بر آنها گردنكشى كند، جبار و كردنكش است .



شرح :

مرحوم مجلسى گويد: سر بزير انداختن و سكوت امام اشاره دارد كه اين امور محل خطر است و موجب تكبر، ولى ما وجه اين اشاره را نداستيم .
مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثَةٌ لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ شَيْخٌ زَانٍ وَ مَلِكٌ جَبَّارٌ وَ مُقِلٌّ مُخْتَالٌ
اصول كافى ج : 3 ص : 425 رواية :14

رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: روز قيامت خدا با سه كس سخن نگويد و به آنها توجه فرمايد و پاك و بى آلايششان نسازد و براى آنها عذابى دردناكست : پير زنا كار و سلطان جبار و فقير خود خواه .



عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْدٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ يُوسُفَ ع لَمَّا قَدِمَ عَلَيْهِ الشَّيْخُ يَعْقُوبُ ع دَخَلَهُ عِزُّ الْمُلْكِ فَلَمْ يَنْزِلْ إِلَيْهِ فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ يَا يُوسُفُ ابْسُطْ رَاحَتَكَ فَخَرَجَ مِنْهَا نُورٌ سَاطِعٌ فَصَارَ فِى جَوِّ السَّمَاءِ فَقَالَ يُوسُفُ يَا جَبْرَئِيلُ مَا هَذَا النُّورُ الَّذِى خَرَجَ مِنْ رَاحَتِى فَقَالَ نُزِعَتِ النُّبُوَّةُ مِنْ عَقِبِكَ عُقُوبَةً لِمَا لَمْ تَنْزِلْ إِلَى الشَّيْخِ يَعْقُوبَ فَلَا يَكُونُ مِنْ عَقِبِكَ نَبِيٌّ
اصول كافى ج : 3 ص : 425 رواية :15

امام صادق (ع ) فرمود: چون يعقوب سالخورده بر يوسف عليهما السلام وارد شد، عزت سلطنت يوسف را گرفت و باحترام او پياده نشد، جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت : يوسف ! كف دستت را باز كن ، چون باز كرد، نورى از آن برخاست و در فضاى آسمان قرار گرفت . يوسف گفت : اين چه نورى بود كه از كفم خارج شود؟ گفت : بكيفر پياده نشدنت براى يعقوب سالخورده نبوت از فرزندانت بركنار شد، و از نسل تو پيغمبرى نباشد.



شرح :

پيداست كه چنين خلافى نسبت بمردم عادى مستوجب چنان كيفرى نيست ، ولى پيغمبران بواسطه علو شاءن و رفعت مقامشان بكوچكترين خلاف مورد عتاب ميشوند، و نظم و دقت دستگاه حساب خدا مقتضى همين سنجش است .
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِي رَأْسِهِ حِكْمَةٌ وَ مَلَكٌ يُمْسِكُهَا فَإِذَا تَكَبَّرَ قَالَ لَهُ اتَّضِعْ وَضَعَكَ اللَّهُ فَلَا يَزَالُ أَعْظَمَ النَّاسِ فِى نَفْسِهِ وَ أَصْغَرَ النَّاسِ فِى أَعْيُنِ النَّاسِ وَ إِذَا تَوَاضَعَ رَفَعَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ لَهُ انْتَعِشْ نَعَشَكَ اللَّهُ فَلَا يَزَالُ أَصْغَرَ النَّاسِ فِى نَفْسِهِ وَ أَرْفَعَ النَّاسِ فِى أَعْيُنِ النَّاسِ
اصول كافى ج : 3 ص : 426 رواية :16

امام صادق (ع ) فرمود: هيچ بنده اى نيست جز اينكه بر سرش لگامى است و فرشته اى است كه آنرا نگه ميدارد. و هرگاه گردنكشى كند، فرشته باو گويد: فروتنى كن خدا پستت كند سپس همواره نزد خود بزرگترين مردم و در چشم مردم خوارترين آنها باشد، و هرگاه تواضع كند، خداى عزوجل او را بالا برد، و فرشته باو گويد: سرفراز باش خدا سرفرازت كند سپس همواره نزد خود كوچكترين مردم و در چشم مردم بالاترين آنها باشد.



مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ النَّهْدِيِّ عَنْ يَزِيدَ بْنِ إِسْحَاقَ شَعِرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ أَحَدٍ يَتِيهُ إِلَّا مِنْ ذِلَّةٍ يَجِدُهَا فِى نَفْسِهِ وَ فِى حَدِيثٍ آخَرَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِى نَفْسِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 426 رواية :17

امام صادق (ع ) فرمود: هيچكس لاف بزرگى نزند جز بسبب ذلتى كه در خور ميبيند، و در حديث ديگر است كه آنحضرت فرمود. مردى تكبر و گردنكشى نكند، مگر بجهت ذلتى كه در خود مى بيند.




شرح :

كسيكه ميداند دانش ندارد، در برابر مردم اظهار فضل و خود نمائى ميكند تا بدان وسيله نقص خود را جبران كند، و كمالى براى خود بتراشد، و حاصل مطلب اينكه انسان بطبع خويش خواهان ترقى و كمال و اظهار آن نزد همگنانست ، پس اگر در واقع و حقيقت ، شرف و كمالى داشته باشد، هدف و منظورش تامين مى شود، و اگر آن كمالرا نداشته باشد با خود نمائى و گردنفرازى بر مردم عيب خود را مى پوشاند و بخيال خويش هدفش را تاءمين مى كند.
* باب : خود بينى *
بَابُ الْعُجْبِ
توضيح :

معنى عجب و فرق آن با تكبر در اول باب گذشته بيان شد.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ مِنْ وُلْدِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ سَيَّارٍ يَرْفَعُهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا ابْتُلِيَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَداً
اصول كافى ج : 3 ص : 427 رواية :1

امام صادق (ع ) فرمود: همانا خدا دانست كه ارتكاب گناه براى مؤ من از خود بينى بهتر است و اگر چنين نبود، هرگز مؤ منى بگناهى دچار نمى شد.



عَنْهُ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِى عَامِرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَكَ
اصول كافى ج : 3 ص : 427 رواية :2

و فرمود؛ هر كه را خود بينى فرا گيرد هلاك نشود.



عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِى يُفْسِدُ الْعَمَلَ فَقَالَ الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً فَيُعْجِبَهُ وَ يَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَنُّ
اصول كافى ج : 3 ص : 427 رواية :3

على بن سويد گويد: از حضرت ابى الحسن عليه السلام راجع به خود بينى و عجمى كه عمل را فاسد كند پرسيدم ، فرمود: خود بينى چند درجه دارد: بعضى از آن درجات اينستكه . كردار زشت بنده بنظرش جلوه كند و آنرا خوب پندارد(23) و از آن خوشش آيد و گمان كند كار خوبى ميكند،(24)
و بعضى از درجاتش اينستكه : بنده به پروردگارش ايمان آورد و براى خداى عزوجل من گذارد، در صورتيكه خدا را بر او منت است (25) (كه بايمانش هدايت فرموده ).



عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَنْدَمُ عَلَيْهِ وَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ فَيَتَرَاخَى عَنْ حَالِهِ تِلْكَ فَلَأَنْ يَكُونَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ خَيْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِيهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 427 رواية :4

امام صادق (ع ) فرمود: مردى گناه مى كند و از آن پشيمان مى شود، و كار شايسته اى مى كند و آن شادمانش مى سازد، و از حال پشيمانى دور مى افتد، در صورتى كه بودنش بحال پشيمانى بهتر است از شادى و سرورى كه او را فرا گرفته است .



شرح :

معلومست كه شخص پشيمان حال تواتبين را پيدا مى كند و خدايتعالى فرمايد: ان الله يحب التوابين و شادى و سرور، نازيدن و باليدن برخداست ، علاوه بر آنه تعيين ارزش عمل بنده با سيد و مولاى او است و از اين روايات پيداست كه خدايتعالى گنهكار ترسان را از عابد خودبين دوست تر دارد.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ نَضْرِ بْنِ قِرْوَاشٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَتَى عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ كَيْفَ صَلَاتُكَ فَقَالَ مِثْلِى يُسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ وَ أَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَكَيْفَ بُكَاؤُكَ قَالَ أَبْكِى حَتَّى تَجْرِيَ دُمُوعِي فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِكَكَ وَ أَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُكَائِكَ وَ أَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا يَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَيْءٌ
اصول كافى ج : 3 ص : 428 رواية :5

امام صادق (ع ) فرمود: عالمى نزد عابدى رفت و باو گفت : نماز خواندنت چگونه و در چه حد است ، عابد گفت : مانند منى را از نمازش ميپرسند؟! در صورتيكه من از فلان زمان و فلان وقت عبادت خدا ميكنم ، عالم گفت : گريه كردنت چگونه است ؟ گفت : چنان ميگريم كه اشكهايم روان مى شود، عالم گفت : همانا اگر خنده كنى و ترسان باشى ، بهتر است از اينكه گريه كنى و ببالى ، هر كه بخود ببالد چيزى از عملش بالا نرود (پذيرفته نشود).



عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى دَاوُدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّيقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ يُدِلُّ بِهَا فَتَكُونُ فِكْرَتُهُ فِى ذَلِكَ وَ تَكُونُ فِكْرَةُ الْفَاسِقِ فِى التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ وَ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ
اصول كافى ج : 3 ص : 428 رواية :6

امام باقر (ع ) يا امام صادق (ع ) فرمود: دو مرد داخل مسجد شوند كه يكى عابد و ديگرى فاسق باشد، و از مسجد خارج شوند، در حاليكه فاسق صديق (مؤ من واقعى ) شده باشد و عابد فاسق ، و اين براى آنستكه عابد داخل مسجد شود، در حالتيكه بعبادتش ببالد و بآن بنازد و فكرش در آن باره باشد ولى فكر فاسق درباره ندامت و پشيمانى از فسقش ‍ باشد و از خداى عزوجل راجع بگناهانى كه كرده آمرزش خواهد.



عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَعْمَلُ الْعَمَلَ وَ هُوَ خَائِفٌ مُشْفِقٌ ثُمَّ يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الْبِرِّ فَيَدْخُلُهُ شِبْهُ الْعُجْبِ بِهِ فَقَالَ هُوَ فِى حَالِهِ الْأُولَى وَ هُوَ خَائِفٌ أَحْسَنُ حَالًا مِنْهُ فِى حَالِ عُجْبِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 428 رواية :7

عبدالرحمن بن حجاج گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : مردى عملى (گناهى ) مى كند و از آن ترسان و هراسان ميشود سپس كار نيكى مى كند و او را شبه عجبى ميگيرد (و بكار نيكش ميبالد) امام فرمود: او در حالت اولش با ترس ‍ بهتر است از حالت عجب و خود بينش .



عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَمَا مُوسَى ع جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِيسُ وَ عَلَيْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَى ع خَلَعَ الْبُرْنُسَ وَ قَامَ إِلَى مُوسَى فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَى مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِيسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَكَ قَالَ إِنِّى إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَيْكَ لِمَكَانِكَ مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَى ع فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِى آدَمَ فَقَالَ مُوسَى فَأَخْبِرْنِى بِالذَّنْبِ الَّذِى إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ وَ صَغُرَ فِى عَيْنِهِ ذَنْبُهُ وَ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِدَاوُدَ ع يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ قَالَ كَيْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ قَالَ يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ أَنِّى أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلَّا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَكَ
اصول كافى ج : 3 ص : 429 رواية :8

رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: زمانى موسى عليه السلام نشسته بود كه ناگاه شيطان سوى او آمد و كلاه دراز رنگارنگى بسر داشت ، چون نزديك موسى عليه السلام رسيد، كلاهش را برداشت و خدمت موسى بايستاد و باو سلام كرد.
موسى گفت : تو كيستى ؟ گفت من شيطانم .
موسى گفت : شيطان توئى ؟! خدا آواره ات كند شيطان گفت : من آمده ام بتو سلام كنم بخاطر منزلتى كه نزد خدا دارى .
موسى عليه السلام باو فرمود: اين كلاه چيست ؟ گفت : بوسيله اين كلاه دل آدميزاد را ميربايم (گويا رنگهاى مختلف كلاه نمودار شهوات و زينتهاى دنيا و عقايد فاسد و اديان باطل بوده است ).
موسى گفت : بمن خبر ده از گناهى كه چون آدميزاد مرتكب شود بر او مسلط شوى ؟ شيطان گفت : هنگامى كه او را از خود خوش آيد و عملش را زياد شمارد و گناهش در نظرش كوچك شود.
و فرمود: خداى عزوجل بداود عليه السلام فرمود: اى داود! گنهكاران را مژده بده و صديقان (راستگويان و درست كرداران ) را بترسان ، داود عرض كرد: چگونه گنهكاران را مژده دهم و صديقان را بترسانم ! فرمود: اى داود! گنهكاران را مژده بده كه من توبه را ميپذيرم و از گناه در ميگذرم و صديقان را بترسان كه باعمال خويش خود بين نشوند، زيرا بنده اى نيست كه بپاى حسابش كشم جز آنكه هلاك باشد (و سزاوار عذاب ، زيرا از نظر عدالت و حساب عبادات بنده با شكر يكى از نعمتهاى او برابرى نكند).



در اين جلد نيز مانند جلد دوم ، علاوه بر كتب لغت و تفاسير كه گاهى مورد مراجعه بوده است تنها مصدر و مرجعيكه هميشه بآن رجوع داشته ايم ، كتاب مرآت العقول بوده است كه گاهى بمناسبتى از آن نام برده ايم ، و نيز موارديكه در ضمن شرح و توضيح مطالبى تنها بفكر خود ما رسيده است با جمله مترجم گويد و امثال آن مشخص شده است مانند صفحات 84 86 و 367 368 كه مطالعه آن دانشمندان نقاد را براى اين كم مايه قصير الباع اگر تذكرى دهند سودمند است .
ما همواره هدايت فكر و قلم خويش را از خداوند خواستاريم و از لغزشهاى آنها بذات مقدسش پناه ميبريم . حسبنا الله و نعم الوكيل ، نعم المولى و نعم النصير.
سيد جواد مصطفوى